بنياد فورد عامل نفوذي سيا در اروپا






پايگاه خبري- تحليلي " ولترنت "، با اشاره به برنامه ی مداخله آمريكا در كشورهاي اروپايي، در يك گزارش تحليلي به بررسي " بنياد فورد "، به عنوان يكي از بنيادهاي در ظاهر بشردوستانه پرداخته است كه در اصل در راستاي دستورات سازمان جاسوسي آمريكا فعاليت مي‌كنند.
"هنري فورد " (Henry Ford)، بنياد فورد را سال 1936 ايجاد كرد. وي كه يك شخصيت افسانه‌اي و برجسته در صنعت اتومبيل‌سازي مي‌باشد، از تمامي طرح‌هاي ايجاد حكومت‌هاي ديكتاتوري طي قرن بيستم حمايت كرد. براي مثال‌ وي تا قبل از سال 1933 به ناسيوناليسم‌ ملي آلمان كمك مالي مي‌كرد؛ سال 1938 هيتلر "صليب والا "ي (Great Cross) " شاهين آلمان " (German Eagle)(1) را به وي اهدا كرد و وي نيز بخش اعظم سرمايه " فاربن چمسيت "، توليد كننده گاز " زيكلون بي " را تامين نمود.

در همين حال فورد در طي دهه 30 اولين كارخانه اتومبيل سازي را براي " استالين " ساخت. او طي دهه 50 و 60 در "گوركي " شوروي، به ساخت وسايل نقليه‌اي كه براي ارتش "نورس‌ويتاميز "( ويتنامي‌هاي شمال) ارسال مي‌شد، ادامه داد .
به هر حال پس از مرگ هنري فورد بود كه بنياد او به بالاترين درجه خود رسيد و با به ارث بردن 70 ميليون دلار از بنگاه‌هاي اقتصادي فورد، آنرا وارد بزرگترين جامعه بشردوستانه جهان كرد. بطوريكه "هنري فورد دوم "، رييس جديد شوراي اجرايي، سال‌هاي 1949 تا 1959 را " نقطه عطف برجسته‌اي در تاريخ بنياد فورد " دانست.
ولترنت در ادامه گزارش خود مي‌نويسد: هنگامي كه ايالات متحده آمريكا به قدرت اول جهان تبديل شد، سفير سابق آمريكا در اتحاديه شوروي، يعني ژنرال " جورج اف كنان " (George F. Kennan)، كوشيد تا با متقاعد ساختن اطرافيان خود و القاي اين حقيقت كه خطري بزرگتر از حزب نازي نيز وجود دارد، رييس‌جمهور "ترومان " را از خلع سلاح نمودن كشور منصرف كند و به جاي آن پيشنهاد كرد تا آمريكا با پنهان ساختن ماشين جنگي خود آماده يك رويارويي ديگر باشد.
وي همچنين " جان جي مك‌كلوي "، معاون وزير جنگ آمريكا را نيز راضي كرد تا سرويس سري‌اي را كه طي جنگ جهاني دوم فعاليت مي‌كرد، تعطيل نكند بلكه آن را با دوره‌هاي جديد وفق دهد.
اين گزارش حاكيست: كنان نظريه پرداز روش‌هاي موسوم به " نيروي به جا گذاشته شده " در منطقه دشمن(Stay-behind tactics) مي‌باشد. بر اساس همين نظريه، شبكه‌اي كه در ابتدا توسط ماموررين فاشيست باقي‌مانده پس از فروپاشي آلمان رايش بوجود آمده بود، بعدها توسط آنگلوامريكن‌ها ( آمريكايي‌هاي انگليسي)، در راستاي ادامه مبارزه عليه تاثيرات كمونيست در اروپا، به كار گرفته شد.
همچنين گروهي از صاحبان صنايع نيز با جمع شدن در اطراف " اچ روان گايزر جي‌ار " (H.Rowan Gaither Jr) حقوق‌دان از انحلال سرويس " تحقيق و توسعه " در " دبيرخانه جنگ " جلوگيري كرده و با خصوصي‌سازي آن نام " راند كرپريشن " (Rand Corporation) را بر آن نهادند.(2)
بنابراين گزارش، كنان پس از اجراي اقدامات مذكور، در سال 1847با اتكا به " قانون امنيت ملي " و با تاييد كنگره اقدام به ايجاد يك ساختار سري و دائمي در دستگاه ايالتي كرد. وي "سيا "، "شوراي امنيت ملي " و " ستاد مشترك درون ارتشي " را بنايد نهاد؛ اين گروه همچنين يك طرح نفوذ عمومي نيز دارد كه با تلاش ژنرال " جورج سي مارشال "، و در قالب كمك به بازسازي كشورهاي اروپايي، توسط " پاول جي هافمن "، زير چتر واشنگتن اجرا مي‌شود.
اين گزارش با اشاره به تغيير روش‌هاي نظامي به استفاده از روش‌هاي ديپلماتيك و اجتماعي طي جنگ سرد مي‌نويسد: ايالات متحده و شوروي اگرچه در يك جنگ كينه‌توزانه‌ با يكديگر رويارو شدند، اما اين جنگ بصورت رويارويي مستقيم نظامي نيست، بلكه از طريق روش‌هاي سياسي، فكري و اجتماعي انجام مي‌شود. از سوي ديگر آنچه كه اين كشورها در ميدان نبرد به دست مي‌آورند نيز همانند دستيابي به فضا، پيروزي‌هاي نمادين هستند.
ولترنت سپس مي‌نويسد: در اين "جنگ سرد "، بنيادهاي آمريكايي به رهبري بنياد فورد، در واقع "سربازان " واشنگتن هستند. اين پايگاه اينترنتي در ادامه تشريح سوابق بنياد فورد مي‌نويسد: موفقيت‌هاي جديد مالي كه در سال 1947 نصيب بنياد فورد شد، شوراي اجرايي اين بنياد را بر آن داشت تا اقدام به بازتعريف اهداف خود كنند. بر همين اساس طي بهار 1948 تصميمي كه گرفته شد عبارت بود از: " مطالعه جزيي (...) براي تاييد صلاحيت اشخاص مستقل به منظور ايفاي نقش به عنوان يك راهنما به شكل(...) در جايي كه پراخت‌هاي مالي بنياد مي‌تواند به بهترين شكل ممكن در راستاي منافع عمومي به كار گرفته شود. "
در همين حال روان گايزر نيز به عنوان رييس كميسيوني تعيين شد كه براي اجراي بازتعريف جديد تشكيل شد. اما روان گايزر كسي است كه شركت " راند كورپريشن "، را با استاده از ضمانت‌هاي بانكي بنياد فورد تاسيس كرد. وي در دوران جنگ مديريت دانشگاه "ا‌م‌آي‌تي " را بر عهده داشت و روابطي نيز با فيزيكداناني داشت كه در "مانهاتان " مشغول فعاليت بودند.
از سوي ديگر شوراي اجرايي بنياد فورد ابتداي ژانويه سال 1951با پيشنهاد كميسيون گايزر اقدام به تغيير پست پاول هافمن از سرپرستي طرح مارشال به عنوان رييس بنياد فورد نمود.
ولترنت ادامه مي‌دهد: بر اساس گزارش روزنامه‌نگاري به نام " فلكر آر برگام " (Volker R.Berghahm) در كتاب " آمريكا و جنگ سرد عقلاني در اروپا "، انتصاب هافمن به عنوان رييس بنياد فورد شامل " وسيع‌ترين و جهاني‌ترين نقشي بود كه توسط گزارش گايزر براي بنياد(فورد) طراحي شد. "
بنابراين الگوي كاملي كه براي بنياد فورد ايجاد شد، عبارت است از: بنياد فورد بطور موازي شامل شبكه نيروهاي باقي‌مانده در خط دشمن در ميدان سياسي و توسط طرح مارشال در ميدان اقتصادي، شاخه فرهنگي شبكه‌هاي نفوذ و مداخله ايالات متحده در اروپا خواهد بود.
با اين وجود و علارغم ظاهر بنياد فورد، اين بنياد بر اساس طراحي كه كنان بين سال‌هاي 1946 تا 1948 انجام داد، فقط ابزاري براي ارايه توصيه و مشاوره نيست بلكه به عنوان عاملي براي ايجاد تفرقه نيز مي‌باشد. همانطور كه در صدر نخبگان سياسي ايالات متحده كه از جنگ كره حمايت مي‌كردند، ژنرال كنان، پدر جنگ سرد در مسير افراطي‌گران راستي حركت مي‌كرد كه توسط نظريه‌پردازي به نام " پاول اچ نيتز "، ياري مي‌شد.
اين گزارش مي‌افزايد: اكثر بنيادهايي كه در انتهاي جنگ شكوفا شدند، بخش اعظمي از بودجه خود را برنامه‌هاي ملي خرج كردند. براي مثال بنياد فورد طي سال‌هاي 1951تا 1960، 32.6 ميليون دلار در برنامه‌هاي آموزش و پرورشي، 75 ميليون دلار در فعاليت‌هاي آموزش مديريت و اقتصاد و نزديك به 300 ميليون دلار در بيمارستان‌ها و مدارس آموزش پزشكي هزينه كرد. بطوريكه برخي از اعضاي ارشد بنياد تصميم داشتند تا فعاليت‌هاي بنياد را در عرصه بين‌المللي نيز وارد كنند.
اولين تلاش ها براي اعمال نفوذ جهاني برمي‌گردد به " صندوق روسيه آزاد "، كه رياست آن نيز به عهده ژنرال جورج كنان، پدر جنگ سرد بود.
گذشته از بودجه 200 هزار دلاري صندوق روسيه آزاد، بنياد فوردا در جولاي سال 1951، بنياد فورد پيشنهاد ارايه 1.4 ميليون دلار به "دانشگاه آزاد غرب برلين " را مطرح كرد. اين دانشگاه در سال 1948 بنا شد و به عنوان قديمي‌ترين دانشگاه برلين مطرح است. اين دانشگاه در منطقه عمل شوروي قرار داشته و پيرو عقايد و نظريات استالين است.
ولترنت مي‌نويسد: در گزارش سالانه 1951، هنري فورد به " ايجاد شرايط صلح "، اشاره كرد. اين برنامه در واقع كمكي است به " تلاش براي كاهش تنش‌هاي بوجود آمده به واسطه جهل، حسادت و كج‌فهمي " و براي " افزايش بلوغ داوري و ثبات تصميم‌گيري در آمريكا و خارج از آمريكا ". همچنين هافمن اقدام به ايجاد تيمي به منظور توسعه ايده‌ " شرايط صلح " خود نمود.
بر همين اساس تيم هافمن شامل روان گايزر، " ميلتون كاتز "( ilton Katz M)، دستيار سابق هافمن در اجراي طرح مارشال و " رابرت هاچينز " (Robert M. Hutchins )، از دانشگاه شيكاگو، بود. همچنين " ريچارد ام بيسل " (Richard M. Bissell Jr )، يكي ديگر مشاوران طرح مارشال، در اول ژانويه سال 1952به اين تيم پيوست.
به هر حال بودجه بنياد فورد براي پروژه‌هاي بين‌المللي در 15 جولاي سال 1952 نزديك به 13.8 ميليون دلار يعني نصف بودجه اختصاص داده شده به برنامه‌هاي ملي، بود.
اين گزارش مي‌افزايد: در مارس 1952، ريچارد ام بيسل، سند 16 صفحه‌اي با عنوان " ايجاد شرايط صلح "، را تهيه كرد كه شامل رهنمودهايي براي برنامه آينده بنياد فورد بود. طبق اين سند، " هدف بنياد مي‌بايست همكاري و كمك به ايجاد سناريويي باشد كه غرب را قادر مي‌سازد بواسطه موقعيت تازه استقرار نيروهاي نظامي، در رابطه با يك صلح شرافتمندانه با شرق، گفتگو كند. "
اين امر از طريق " مذاكرات خلع‌سلاح " پيش خواهد رفت و منجر به ايجاد يك روند مذاكراتي مي‌شود كه "افكار عمومي مطلوب "ي را نيز در اين روند ايجاد خواهد كرد.
اين گزارش مي‌افزايد: اگرچه بيسل رويارويي مستقيم را رد كرد اما در واقع وي نه به امكان‌پذير بودن خلع سلاح اعتقاد داشت به به يك صلح حقيقي. بلكه وي بر اين ايده بود كه " علارغم وجود تفاوت‌هاي عميق دائمي در افكار و منافع بين روسيه و آمريكا، مي‌توان بدون ورود به جنگ، با روسيه در يك جهان واحد زندگي كرد. " در همين راستا، بيسل اقدام به ايجاد دكتريني كرد كه نزديك به دكترين " همزيستي مسالمت‌آميز " پيشنهادي " كروچوف " پس از مرگ استالين در سال 1956، بود.
بنابراين گزارش، اقدامات پيشنهادي بيسل در يك سطح ملي كاربردي است: يعني بر اساس ديدگاه وي " وضعيت افكار و عقايد متداول در آمريكا بسيار هيجاني و احساسي بوده و شديدا نزديك به يك جنگ مذهبي مي‌باشد. " بنابراين وي در مقابل مك‌كارتيزم قرار دارد اما پيشنهاد مي‌كند كه مي‌بايست محتاطانه عمل نمود. به بيان ديگر وي عقيده دارد كه هرگونه عملكرد نمايان در رابطه با عقيده خلع سلاح ممكن است در سطح داخلي بطور نادرستي فهميده شود. زيرا اكار عمومي ديگر قادر به درك سيستمي نيستند كه در آن " نه جنگ باشد و نه صلح ".
بيسل به بنياد فورد پيشنهاد كرد كه نبايد بطور علني وارد چنين مبارزاتي شود اما مي‌بايست تلاش كند تا با جمع‌آوري اطلاعات و كمك گرفتن از متخصصان روابط بين‌الملل در راستاي اجرايي شدن اين عقيده، تلاش كند.
بنابراين گزارش، در اين زمنيه نيز هافمن به دنبال " جان مك‌كلوي " (John J. McCloy) دبير مشترك سابق وزارت جنگ ( و كسي كه به عنوان رييس بانك بين‌المللي براي بازسازي و توسعه بانك جهاني فعاليت كرده بود.)، رفت و او نيز به همراه يكي از يارانش يعني " شپارد استون " ( Shepard Stone)، به بنياد فورد آمد.
ولترنت مي‌نويسد: بر اساس گفته فولكر برهان، هدف بنياد فورد چيزي فراتر از يك توسعه ساده " موازنه "‌اي بر مبارزه با كمونيسم كه مك‌كارتي تجسم مي‌كرد و يا نبرد عليه جنگ سرد با روش‌هاي ماهرانه، بود. بلكه با توجه به اينكه ايالات متحده تبديل به يك قدرت جهاني شده بود و دراينكه افكار عمومي دنيا نيز هنوز آماده روبرو شدن با چالش پيشرو را نداشت، هدف فورد ايجاد يك بنيان مردمي براي سياست‌هاي خارجي دموكراتيكي بود كه توسط نخبگان كرانه شرق اجرا شده بود، همچنين مي‌بايست اطمينان حاصل مي‌شد كه آنها در مقابله با سياست‌هاي جديد پوپوليستي و منزوي‌سازي، ميدان را واگذار نمي‌كنند.
اين گزارش حاكيست، در شروع اين اقدامات، هافمن در تابستان 1952، با "وايت دي آيزنهاور " (Dwight D. Eisenhower)، نامزد انتخابات رياست‌جمهوري همكاري كرد و اميدوار بود تا پست وزارت خارجه آمريكا را در دولت جديد بدست آورد. به همين خاطر تيمي از بنياد فورد به سرپرستي سپارد استون، عجولانه برنامه نامزد جمهوري‌خواه انتخابات رياست‌جمهوري را تاييد كرد و از استعدادها و قابليت‌هاي دموكرات‌ها نيز بهره‌گيري كرد.
اما تلاش فورد براي ايجاد يك اتحاد شكست خورد و آيزنهاور پس از ورود به كاخ سفيد، " جان فوستر دالس " ( Jhon Foster Dulles) را به عنوان وزير خارجه خود انتخاب كرد. در همين حال " آلن دالس " ( Allen Dulles)، نيز به عنوان رييس سيا منصوب شد.
اين گزارش مي‌افزايد: اما نامزدهاي انتخاباتي نيز پوشش‌هاي جديدي براي پروژه‌هاي هافمن، كنان، استون، مك‌كلوي و ميلتون كاتز هستند كه موجب ادامه ارتباط‌هاي چند گانه با روشنفكران ليبرال و متخصصان مسايل بين‌الملل براي اجراي استراتژي ديپلماتيك‌تري در قبال اتحاديه شوروي، بودند. بطوريكه طي اين ديدارها، ايده‌هاي بدست آمد كه كشورهاي عدم تعهد را به عنوان زمنيه مناسبي براي اجراي آزمانيشي پروژه‌هاي تصويب شده توسط بنياد فورد، معرفي مي‌كرد.
ولترنت مي‌نويسد: طبق پرونده‌هايي كه مكاتبات رهبران بنياد فورد را نيز در بر دارند، جان مك‌كلوي در آن زمان از خود مي‌پرسيد: آيا " كاري كه آنها انچام مي‌دادند سخت‌تر از حكمراني آلمان و يا تاسيس اتحاديه اروپا بود ".
بر اساس گزارش نهايي مك‌كلوي و استون، اروپاي غربي مي‌بايست به عنوان منطقه كليدي تعيين مي‌شد كه بنياد فورد نيز قادر به " حمايت مالي موثر براي ايجاد يك موسسه و يا يك سلسله موسسات علاقه‌مند به مطالعه مسايل موثر بر جامعه اروپا " مي‌شد. عنوان اين برنامه " برنامه شرايط صلح " بود و يك كميته مشورتي نيز به سرپرستي مك‌كلوي و شپارد استون به منظور فرماندهي اقدامات مذكور، ايجاد شد.
بر اين اساس يكي از اهداف اين برنامه، تعيين روشي براي " كسب حمايت سوسياليست‌ها در اروپا براي صلح بين‌الملل " بود. بنابراين بنياد فور مي‌بايست " ايده جمع‌آوري متفكران سوسياليست از ديگر كشورها و افرادي كه در احزاب خود داراي اعتبار هستند را به منظور مطالعه مشكلات موجود در راه همزيستي و ارايه راه‌حل، مورد توجه قرار دهد. "
گزارش ولترنت مي‌افزايد: هنگامي كه مبارزه براي نفوذ به پايان رسيد، برنامه طرح‌ريزي شده بنياد تحت قلمرو شوراي روابط خارجي قرار گرفت و شپارد استون نيز خود را در يك موقعيت كليدي قرار داد و به عنوان رييس بخش امور بين‌الملل و اروپاي بنياد فورد، مشغول به فعاليت شد.
اين گزارش مي‌افزايد: در پنجم مي سال 1951، " هانس اشپاير " ( Hans Speier)، از شركت راند كورپريشن، يادداشتي را به روان گايزر ارسال كرد كه مي‌گفت: وزارت خارجه و كميسيونر عالي غيرنظامي آلمان قصد دارند تا حمايتشان از سازمان‌هاي حاضر در آلمان غربي را پنها كنند تا اين احساس بوجود نيايد كه آنها تحت فرمان واشنگتن هستند. بنابراين آنها همراه با سيا كوشيدند تا راهي براي ارايه كمك‌هاي مالي بصورت غيرمستقيم پيدا كنند.
بيستم مارس 1952، ميلتون كاتز، يادداشتي را در بنياد فورد پخش كرد كه اهميت ويژه اروپا براي ديپلماسي آمريكا را يادآور مي‌شد. بر اين معنا همكاري با آزاد‌سازي " فرانسه بزرگ و اتحاديه‌هاي بازرگاني ايتاليا از چنگ كمونيسم " به عنوان امري مهم ارزيابي شد.
در مي 1953، گايزر يادداشتي را تاييد كرد كه وظيفه جديدي را بيان مي‌كرد: بنياد مي‌بايد از " هر عملي كه موجب طولاني شدن و يا تكرار اقدامات موثر دولت و يا ديگر عوامل مي‌شود " خودداري كند. در ادامه اين يادداشت آمده : "برخي از فرصت‌هاي مهم براي بنياد بايد در واقع كامل ‌تر، محرك ‌تر و بهتر از فعاليت‌هاي ديگران و به خصوص فعاليت‌هاي دولتي باشد " .
اين گزارش مي‌افزايد: با پايان دوران مك ‌كارتيزم و شروع همزيستي مسالمت‌آميز، مناقشات واشنگتن نيز نرم شد. بنياد فورد ديگر به عنوان سازماني موازي با سيا ديده نمي‌شد اما ريچارد بيسل مانع از به عهده گرفتن هدايت عملياتي "نيروهاي باقي‌مانده " توسط بنياد فورد شد و اين در حالي بود كه بنياد فورد در بسياري از عمليات‌هاي بزرگ به سيا كمك كرده بود.
همچنين بودجه‌هاي مالي زيادي به "كنگره آزادي فرهنگ " ارايه شد و " ديويد لرنر " و " ريموند آرون " نيز به عنوان چهره‌هاي حياتي كنگره عهده‌دار مطالعه‌اي در رابطه با شكست پيمان جامعه دفاع اروپا در فرانسه، شدند.
همچنين "كميته آمريكاييان متحد اروپا " و يا ACUE به عنوان خط مقدم سيا براي حمايت از ساخت يك اروپاي فدرال مطابق با منافع واشنگتن، مود حمايت مالي قرار گرفت. كميته آمريكاييان متحد اروپا نيز توسط رييس سابق سرويس‌هاي سري آمريكا در زمان جنگ جهاني اداره مي‌شد و معاون وي نيز يكي از اعضاي سازمان سيا بود.
از اقدامات انجام شده توسط بنياد فورد و كنگره براي حمايت از آزادي فرهنگي، شامل كمك به "ليبرال‌ها "، مي‌باشد كه به گفته چپ‌هاي غيركمونيست " ابزاري براي ديپلماسي غيردولتي هستند كه هدف سرانشان نيز ايجاد تصويري متفاوت از فرهنگ آمريكا نسبت به تصويري است كه در افكار عمومي نسبت به اين فرهنگ وجود دارد. "
همچنين در زمينه اقدامات سياسي انجام شده توسط بنياد فورد، " تزريق قراردادهاي جديد به نظام اصلاح‌طلبي بود " در نهايت بنياد فورد به سمت توسعه علوم اجتماعي متمايل شد، بدين‌صورت كه روان گايزر پيش‌بيني كرد يك روز علوم اجتماعي موجب بدست آمدن نتايج درخشاني در زمينه اجتماعي مي‌شوند، نتايجي همچون مهندسي در زمينه تكنولوژي. در عين حال بنياد فورد حمايت مالي از علوم اجتماعي را مهم‌تر و ارح‌تر از حمايت مالي گروه‌هاي بشردوستانه و پزشكي مي‌دانست. همچنين تبادلات دانشگاهي و آكادميك را نيز پرورش داد. بطوريكه اقدام به حمايت مالي " مركز سوشيولوژي اروپايان " ريمون آرون و شبكه طراحان " برتنارد دژونل "، كرد.
اين گزارش مي‌افزايد: حضور فورد آنقدر نامحسوس و مخفي بود كه بر اساس يادداشتي كه توسط شپارد استون پس از سفر به اروپا در سال 1954 نوشته شد، بنياد داراي مقبوليت وسيعي در اروپا بود بطوري كه " حتي در ميان دايره چپ‌هاي افراطي حزب كارگر انگليس، آلمان و بسياري از چپ‌هاي روشنفكر فرانسوي " نيز از مقبوليت برخوردار بود.
به هر حال پس از ماه‌ها كشمكش، در اواسط سال 1956، شپارد استون توانست رهبري تمامي برنامه‌هاي فورد در سراسر اروپا را بدست آورد. سپس استون خواستار تامين بودجه‌اي به ميزان پنج ميليون دلار آمريكا براي برنامه اروپايي خود شد. همزمان انقلاب سال 1956 مجارستان و لهستان توسط شوروي سركوب شد.
اما بودجه استون اجازه مي‌داد تا ساختاري براي اسكان تمامي مهاجراني كه از مجارستان يا لهستان مي‌آمدند، ايجاد شود. همزمان بنياد فورد برنامه‌هاي آموزشي و مطالعاتي را براي دانشمنداني از " پيمان ورشو " كه به آمريكا و اروپاي غربي دعوت شده بودند، اجرا مي‌كرد.
اين گزارش مي‌افزايد: تمامي اين‌ها نوعي بازي انحرافي بود كه مورد ترجيح سرويس‌هاي ويژه‌ بود. در واقع سيا قصد داشت، تا ماموراني را از ميان اقتصاددانان، محققان علوم اجتماعي و متخصصاني كه توسط بنياد فورد دعوت مي‌شدند، استخدام كند. اين در حالي بود كه سازمان جاسوسي KGB نيز مي‌كوشيد تا با ارسال برخي عناصر نفوذي اطلاعاتي را از آمريكايي‌ها كسب كند.
همزمان ژاپن نيز در حال اجراي برنامه ارتقاي زبان انگليسي، مطالعات آمريكا و روابط بين ژاپن و اروپا بود كه ديپلماسي بشردوستانه بنياد فورد تحت پوشش جنگ جهاني اجرا شد و فرهنگ آمريكايي را در همه جا پرورش مي‌داد.
از سوي ديگر و در آفريقا، خطر پيوستن كشورهاي تازه استقلال يافته به مسكو موجب شد تا برنامه‌هاي كمك‌رساني وسيعي در منطقه و به ويژه در الجزاير اجرا شود.
بطور مشابه، يك برنامه كشاورزي نيز در هند ايجاد شد و سرمايه‌گذاران اروپايي نيز به استون كمك كردند تا افرادي را براي ايجاد بنيادهايي با سبك و سياق فورد، متقاعد كند.
در زمينه دانشگاهي، بنياد فورد در سال 1959، به كالج " سنت آنتوني " آكسفورد، كه در زمينه علوم بشري فعاليت مي‌كند، كمك مالي كرد. همچنين " مركز اروپايي تحقيقات هسته‌اي " (ECNR) كه توسط " نيل بور "، فيزيكدان هسته‌اي دانماركي اداره مي‌شد، نيز سال 1956 از بنياد فورد كمك‌هاي نقدي دريافت كرد.
سپس بنياد فورد با تاييد سازمان سيا، نمايندگان لهستان، شوروي و حتي دانشمندان چيني را در قالب رسمي " گفتگوهاي علمي "، به دانمارك فراخواند.
همزمان دانشگاه آكسفورد و كالج " چرچيل كمبريج "، نيز يك مليون دلار كمك نقدي در سال 1958 دريافت كردند. در ادامه حمايت‌هاي مالي فورد از مراكز دانشگاهي، " ميسون داس ساينس دلوم " (Maison des science de l'homme)، تحت رهبري " گاستون برگر "، يك ميليون دلار كمك نقدي در سال 1959 و با هدف ايجاد مركز تحقيقات علوم اجتماعي، دريافت كرد.
در انتهاي اين گزارش مي‌خوانيم: افشاگري‌هاي سال‌هاي 1966 و 1967 در رابطه با حمايت‌هاي مالي سيا از كنگره آزادي فرهنگ موجب بدنامي بنياد فورد شد. در واقع اين ايده كه روابطي ميان بنياد فورد و سرويس مخفي آمريكا وجود دارد در همه جا پخش د. از سوي ديگر با ايجاد اين ديد جديد، سوالاتي در رابطه با اقداماتي كه بنياد فورد در اروپا انجام داد و از آن‌ها به عنوان اقدامات "بشردوستانه " نام برده مي‌شود، بوجود آمد: آيا اين اقدامات نيز يك عمليات قوي براي مداخله فرهنگي آمريكا بوده است؟

توضيحات:

(!) "فرمان شاهين آلمان " (Order of the German Eagle)، جايزه ويژه رژيم نازي آلمان كه از سال 1937 توسط آدولف هيتلر بطور خاص به ديپلمات‌هاي خارجي اهدا مي‌شد. صليب اعظم(Grand Cross)، يكي از درجه‌بندي‌هاي جايزه فرمان شاهين آلمان بود.
(2) Rand مخفف دو كلمه Research And Development به معناي تحقيق و توسعه مي‌باشد.
منبع: خبرگزاری فارس